چهارشنبه بود.ما خونمون بودیم که مامان بزرگم زنگ زد و گفت:عموم اینا دارن میان اینجا(خونه ی مامان بزرگم).شماهم بیاین.ما هم قرار شد عصر راه بیفتیم.عصر شد راه افتادیم حدودا دوساعت راه بود.ساعت هفت رسیدیم.دیدیم عموم اینا رسیدن.یه کم سلام احوال پرسی کردیم بعدش سفره افطار رو چیدیم .منم که از گشنگی تلف میشدم.بالاخره اذان داد و من اول از همه دعامو خوندم و شروع کردم به خوردن.بعدشم طبق معمول سریال ها..جراحت رو دیدیم و بعد مامانم زنگ زد به داییم اینا که اگه خونه باشن بریم دیدنشون.خونه بودن.ما هم حاضر شدیم و رفتیم.ملکوت رو اونجا دیدیم.و یه کم بازی کردیم و حرف زدیم.بعد برگشتیم خونه ی مامان بزرگم.بعد من هی میخواستم بخوابم میدیدم همه بیدارن دلم نمیومد.بالاخره این تلویزیون خاموش شد و ما رفتیم تو اتاق بخوابیم.خوابیدیم و صبح بیدار شدیم.البته من ساعت ۱۲ اومدم دیدم بحث مهمون و مهمون رفتن و ایناس.از مامانم پرسیدم قضیه چیه؟گفت عمه جون میخواد مارو شام دعوت کنه.بعد همینطور همگی داشتیم حرف میزدیم انقدر غرق حرف زدن شدیم که دیدیم ساعت۳و نیمه ظهره...بعدش یه کم تلویزیون دیدیم بعد بزرگترا خوابیدن و ماهم رفتیم اتاق برای بازی.خلاصه ساعت۶شد.مامانمو بیدار کردم.آخه قرار بود بریم خونه ی یکی از اقوام.حاضر شدیم و رفتیم.منم خیییییییییییلی ذوق کرده بودم.آخه اینا بچه کوچیک داشتن.منم که عاااااااااااااشق بچه کوچولو.رفتیم اونجا.دیدم علاوه بر او یچه یکی از فامیلا هم اونجاست.یکیشون یه کم میوتنست بایسته ولی اون یکی چهار دستو پا راه میرفت.اسم بزرگتره سنا و اون یکی فراز.کلی باهاشون بازی کردم بعدش اومدیم خونه ی عمه ام اینا واسه افتار.اولش حوصله ام سررفت.رفتم یه کم قدم زدم.یه ربع مونده به اذان برگشتم.افتار کردیم و بعد تا شب گپ زدیم.بعد میخواستیم برگردیم که عمه ام نذاشت.گفت همین جا احیا نگه دارید.ماهم قران و اینا نیاورده بودیم بالاخره برگشتیم خونه.اول نماز و اینا رو خوندیم.بعد اومدیم حال.از راست به چپ:خواهرمزن عموممامانمخودمبابامعمومپسرعمومپسرعمه ام ی کوچیکممامان بزرگم(حال میکنی؟) نشستیم از تلویزیون جوشن کبیر بخونیم.از ساعت۱۲شروع کرد تاساعت ۱ونیم.تموم شد بعدش هممون رفتیم بخوابیم به جز مامانم و زن عموم که داشتن قرآن میخوندن.خوابیدم وسحری بیدار شدیم.اونم خوردیم و با عموم اینا راه افتادیم به سمت خونه مون.الان رسیدم و دارم براتون خاطره مینویسم.بااااااااااااااای
سلام عزیزمممممممممممممم خوبی؟ اشالا که حسابی بهت خوش گذشته اتفاقا ما از چهارشنبه تا حالا اینترنتمون قطع بود منم ناراحت بودم که نمی تونستم بیام اما خب حالا تو هم که نبودی موفق باشی خاطرتم واقعا قشنگ بود
سلام گلمممممممممم.مرسی خوبم.تو هم موفق باشی عزیز دلم. مر30
سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام چه طوری ؟ میگم تا اونجا که من یادم میاد تو فامیل بچه کوچیک به اسم سنا و فراز ندازیم ! اینا کین اعتراف کن بعدشم اینکه ببخشید نزدیکای ساعت ۶ دوستم زنگ زد گفت بیا برا مسابقات تمرین کنیم منم هم رفتم به هر حال ببخشید بعدم اینکه این جا اذان شد من میرم افطار کنم بیام فعلا خدافظ عزیزم
سلام گلم خوبی؟سنا دختر صغرا خانم و فراز هم پسر داداش صغرا خانم هست.فک کنم نفهمیدی نه؟منم خودم زیاد نمیشناسمشون ولی اونا منو خیلی دوست داشتن. اتفاقا بامادر رفته بودیم.عزیزم این چه حرفیه؟کاره دیگه پیش میاد.راس میگی؟خوش به حالت اینجا یه ساعت مونده تا اذان.دارم از گشنگی تلف میشم.خدافظظظظ...
سلام عزیزمممممممممممممم خوبی؟
اشالا که حسابی بهت خوش گذشته
اتفاقا ما از چهارشنبه تا حالا اینترنتمون قطع بود منم ناراحت بودم که نمی تونستم بیام اما خب حالا تو هم که نبودی
موفق باشی
خاطرتم واقعا قشنگ بود
سلام گلمممممممممم.
مرسی خوبم.
تو هم موفق باشی عزیز دلم. مر30
لینکت کردم عزیزم
باشه گلم.مرسی.من قبلا لینکیده بودمت.
سلام سما جون وبت خیلی عالیه.معلومه که حسابی بهت خوش گذشته.
سلام پرنا جوووووووووووووووون.مر30 اومدی.آره خیلی خوش گذشت
سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام






چه طوری ؟
میگم تا اونجا که من یادم میاد تو فامیل بچه کوچیک به اسم سنا و فراز ندازیم !
اینا کین اعتراف کن
بعدشم اینکه ببخشید نزدیکای ساعت ۶ دوستم زنگ زد گفت بیا برا مسابقات تمرین کنیم منم هم رفتم به هر حال ببخشید
بعدم اینکه این جا اذان شد من میرم افطار کنم بیام
فعلا خدافظ عزیزم
سلام گلم خوبی؟
سنا دختر صغرا خانم و فراز هم پسر داداش صغرا خانم هست.فک کنم نفهمیدی نه؟
منم خودم زیاد نمیشناسمشون ولی اونا منو خیلی دوست داشتن.
اتفاقا بامادر رفته بودیم.
عزیزم این چه حرفیه؟کاره دیگه پیش میاد.راس میگی؟خوش به حالت اینجا یه ساعت مونده تا اذان.دارم از گشنگی تلف میشم.
خدافظظظظ...
خاطره ی قشنگی بود گلم
اگه بیوگرافیشو میخوای بیا پیش خودم
من هم زندگینامه ی شاهرخ رو حفظم به بیوگرافیش نیازی نیست
سلام مرسی.عزیزم منم حفظم.ولی خب بچه ها خواستن.چندتا عکس جدیدم ازش پیدا کردم که به همراه بیوگرافیش تو وبلاگ قرار میدم.فعلا
سلام عزیز دلم
خاطره ی قشنگی بود منم تازه از شهرستان برگشتیم
دیدم توهم اپیدی
دوباره بیا پیشم............
سلام گلم.
خوبی؟مرسی.باشه.حتما میام
با سلام . سرزمین نوجوانان با موضوعی جدید و جالب آپ شد . تشریف بیاورید .
منتظر دیدن نظرات زیبای شما هستیم .
با تشکر (مدیریت سرزمین نوجوانان ) [گل]
سلام.چشم.سر میزنم.
به نام خدای مهربون
سلام عزیزم... خوبی؟
ممنون از اینکه به وبم سر زدی...وب تو هم خیلی خوشگلهههههههههه...
موفق باشی....یاحق
سلام شیوا جونم.مرسی.تو خوبی؟خواهش میکنم.بازم بیا.باااااااااااااای
سلام

تازه فهمیدم کیا رو میگی
خب دیگه کاری داشتی بخبر
خدافظظظظظظظظظظظظظظظظظظظظ
سلام.پس فهمیدی.کار که چه عرض کنم همونایی که گفتم.خودافیظظظظظظظظظ
سلام عزیزم خوبی؟
چه خبر؟
سلام گلم.
مرسی خوبم.خیلی خوشحالم آخه امروز کتابا و دفترا کلی خرت وپرت واسه مدرسه ام گرفتم.هورااااااااا
منم چیزامو گرفتم
سما جان قالب وبلاگمو عوض کردم
لطفا صادقانه نظرتو بگو
منتظرم
باشه.الان میام و نظرمو میگم.
سلام آجی جونم من آپم...[قلب]
سلام آجی.اومدمممممممممممممممممممممم...
[سلام عزیزم.چه عجب؟به احتمال زیاد فردا میذارم عزیز دلم.باشه.مال ماه ها رو هم بخون.اونجا هم هست.
سلا عزیزدلم
آپممممممممممممممممممممم
آپممممممممممممممممممممممم
آپممممممممممممممممممممممممم
منتظرتم
سلام گلم.اومددددددددددم.
سلام وبلاگت عالیه

راستی بیا تو وبم وجواب نظرت را بخون گلم
اگه دوست داری منو با اسم "بازیگران"لینک کن وبعد بگو با چه اسمی لینکت کنم
بای بای
سلام عزیزم مرسی.باشه الان میام.حتما عزیزم.من لینکیدمت.تو هم منو با اسم قوی سفید بلینک
سلام گلم.مرسییییییییی.آره.لینکیدمت(به اسم بازیگران)
لطفا در مورد اوتار راهنمایی کنید.
کردم که؟!!
سلام عزیزم خوبیییییییییییی؟
حالا مسافرت کجا رفته بودین؟امیدوارم خوش گذشته باشه
خداحافظ (البته فعلا)
سلام گلم.مرسییییییییییی.. رفته بودیم آذربایجان غربی.چون خونه ی مامان بزرگام اونجاس.مرسیییییییییی عزیز دلم.فعلا...
راهنمایی نکردین؟؟؟؟؟

من از این عکسا بدم میاد نفرت دارم...
اگه منظورتون آواتاره من که راهنمایی کردم؟از کدوم عکسا؟از همین که گذاشتین؟منظورتون اینه:
چرا؟ مگه چشونه؟